جدول جو
جدول جو

معنی صبوری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

صبوری کردن(خَ بِ اَ نَ وَ دَ)
شکیبائی ورزیدن. صبر کردن:
گفتم تو چه دانی که شب تیره چه زاید
بشکیب و صبوری کن تا شب بنهد بار.
فرخی.
زبان گر بگرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
همی گفتش صبوری کن که آخر
بکام دل رسد یک روز صابر.
(ویس و رامین).
صبوری کرد با غمهای دوری
هم آخر شادمان شد زآن صبوری.
نظامی.
یک امشب را صبوری کرد باید
شب آبستن بود تا خود چه زاید.
نظامی.
صبوری کرد روزی چند در کار
نمود آنگه که خواهم گشت بیمار.
نظامی.
گویند بدوری بکن از یار صبوری
در مهر تفاوت نکند بعد مسافت.
سعدی.
بیچاره صبوری چکند گر نکند
خرسندی عاشقان ضروری باشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
صبوری کردن
شکیبایی ورزیدن صبر کردن
تصویری از صبوری کردن
تصویر صبوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طُ مَ /مِ دَ)
بی قراری کردن. ناصبوری. ناشکیبائی. رجوع به ناصبوری شود
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ تَ)
شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن:
اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن
کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد.
منوچهری.
شب که صبوحی نه بهنگام کرد
خون زیادش سیه اندام کرد.
نظامی.
نشست آن شب بنوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده داران.
نظامی.
بیا ساقی آن راحت انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبوحی کردن
تصویر صبوحی کردن
صبوحی نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
قضا، حکومت، محاکمه، دیوان کردن، فصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوسی کردن
تصویر عبوسی کردن
اخم کردن ترشرویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخوری کردن
تصویر نخوری کردن
خست داشتن امساک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاوری کردن
تصویر یاوری کردن
کمک کردن یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبوحی کردن
تصویر صبوحی کردن
((~. کَ دَ))
صبوحی نوشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
Collapse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
Arbitrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
s'effondrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
memutuskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
गिरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
instorten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitreren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
collassare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
colapsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
zawalić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
裁定
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
обрушуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrażować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
арбітрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
kollabieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
schlichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
рушиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
арбитрировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
colapsar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فروری کردن
تصویر فروری کردن
무너지다
دیکشنری فارسی به کره ای